به گزارش شهرآرانیوز؛ در جهان وسیع و بیپایان ادبیات که واژه به واژهاش میتواند رهاییبخش از دغدغههای روزانه و تکراری باشد، قلم برخی از نویسندگان ذهن را به دنیایی ناشناخته میکشاند، دنیایی که هم آشنا است و هم غریب، به مکانی که هم نزدیک است و هم دور، جایی که حتی سکوت میتواند روایتگر درد و امید باشد. برخی از نویسندگان اثبات کردند که جادوی قلم محدود به زمان و مکان نیست و میتواند در هر لحظهای برای مخاطبش الهامبخش باشد و صدایی جاودانه را به گوش برساند.
رومن گاری یکی از آن صداهای جاودانه است؛ نویسندهای که میان واقعیتها و افسانهها و میان هویتهای حقیقی و نقابهای دروغین زیست و قلم زد تا نامش را بر کوه عظیم ادبیات قرن بیستم حک کند.
این نویسنده مشهور و محبوب با نام حقیقی رومن کاتسف، در ۸ مه ۱۹۱۴ در ویلنای روسیه به دنیا آمد و در خانوادهای یهودی و فقیر کودکی را پشت سر گذاشت و همراه مادرش به فرانسه مهاجرت کرد. مادرش زنی پرشور بود که در تمام عمرش باور داشت روزی پسرش یک قهرمان بزرگ خواهد شد. این عشق از کودکی رومن گاری، به بزرگترین و ارزشمندترین سرلوحه زندگیاش بدل شد و گاری را تا آخرین نفسهایش به تلاش برای دست یافتن به این آرزوی مادر واداشت و همین عشق و ارادت رومن گاری به مادرش، منجر به خلق آثار ماندگار و عمیقی همچون «خداحافظ گاری کوپر» و «آشپرخانه زندگی» شد.
این نویسنده در ایام جنگ جهانی دوم، گاری به عنوان خلبان نیروی هوایی فرانسه به خدمت ایستاد و موفق به کسب مدالهای افتخار بسیاری در آن سالها شد. اما چندی بعد، از آن روحیه جنگنده و وطنخواهی، رومن گاری سعادت ادامه زندگیاش را در دنیای ادبیات یافت و باقی مسیر عمرش را به قلم نیرومند و روحیه لطیفش سپرد و در پایان عمرش به اسطورهای ماندگار تبدیل شد.

پس از آن، رومن گاری نخستین رمانش را به نام «ریشههای آسمان» در سال ۱۹۵۶ منتشر کرد و در تحسین آن، جایزه گنکور را کسب کرد که هنوز هم پس از گذشت سالها، بالاترین افتخار ادبی فرانسه به شمار میرود. با این حال، تنها کسب جوایز مهم در حوزه ادبیات نبود که رومن گاری را به نامی ماندگار در این جهان وسیع تبدیل کرد، بلکه نگاه عمیق او به مفاهیم اجتماعی و هویتی توانست جای او را در قلب ادبیات دوستان باز کند.
او پس از ۱۹ سال مجددا با اسم و رسمی جدید تحت عنوان «امیل آژار» یکی دیگر از مشهورترین رمانهایش را به نام «زندگی در پیش رو» منتشر کرد و توانست دوباره جایزه گنکور را از آن خود کند؛ اتفاقی که بسیار نادر به نظر میرسید و حتی میان صاحبان نام در حوزه ادبیات آن زمان غیرممکن بود.
این تغییر نام و هویتی مستعار که توانست برای بار دوم امتیازی بزرگ و مهم را برای رومن گاری به همراه آورد، تا پس از مرگش پنهان ماند و هیچکس از این حقه زیرکانه باخبر نشد. این اتفاق به تمام علاقهمندان و صاحب نظران عرصه ادبیات نشان داد که رومن گاری نه تنها یک نابغه ادبی، بلکه خالق بزرگترین بازی هویتی تاریخ ادبیات معاصر است.
تمام آثار رومن گاری با چاشنی طنز تلخ، رگههای انساندوستی و رنج همراه است و با این سبک به مفاهیمی همچون عشق، تنهایی، آرمانگرایی و ناامیدی میپردازد. در این آثار عموما قهرمانان داستان رابطه خوبی با جهان مدرن ندارند، متفاوت از اطرافیانشان فکر میکنند و زندگیشان سرشار از فراز و فرود است؛ درست مانند زندگی شخصی این نویسنده.
ازدواج رومن گاری با جین سیبرگ، یکی از بازیگران مشهور آمریکایی به یکی از روابط پررنگ ادبی-هنری در قرن بیستم تبدیل شد و سر و صدای زیادی به پا کرد. مدتی بعد از این ازدواج، در تاریخ ۲ دسامبر ۱۹۸۰ در پاریس با شلیک یک گلوله به زندگی خود پایان داد. او از خود تنها یک نامه به جا گذاشت که در آن نوشته بود: «من همه حقیقت را در رمانهایم گفتهام.»
با وجود گذشت دههها از درگذشت او، آثار رومن گاری همچنان مخاطبان بسیاری دارد و هر نسل، معنایی تازه را در آنها مییابد. از «بادبادکها» گرفته تا «وعده سحر»، مانند آیینهای در برابر روح بشر ایستادهاند؛ آیینهای که در آن امید و درد، واقعیت و خیال درهم میآمیزند. رومن گاری مردی است که تنها جسمش را تسلیم خاک کرد، اما روحش همچنان او را به عنوان یک الگو، جاودان و نامش را زنده نگه داشته است.